سفر دو روزه
بازم سلام عشق مامان. بالاخره بعد از یکسال مامان و بابا رفتن ماه عسل. ماه عسل که نمیشه گفت ، در واقع روز عسل آخه اولین مسافرتی بوود که بالاخره با بابایی تنها بودییم. آره مامانی سه تایی رفتیم مسافرت (شمال). پنج شنبه عصری راه افتادیم و شنبه ظهر برگشتیم. خیلی کوتاه بوود ولی حسابی خوش گذشت. همینشم تو این اوضاع که بابایی و من مرخصی نداریم غنیمت بوود. رفتنا خیلی ترافیک بوود . وقتی رسیدیم یازده شب بوود و از خستگی فقط خوابیدیم. فردا صبحش رفتیم لب دریا یکم قدم زدیم.بعد با بابایی روونه بازار شدیم. اونجا کلی از دست یه پیرمرده خندیدیم.اومدم ازش چیزی بخرم تا اومدم چوونه بزنم بهم گفت برو ،منم گفتم خیل و خب میرم تا اومدیم بیایم یارو داد...