حسنا عشق  مامان و باباحسنا عشق مامان و بابا، تا این لحظه: 10 سال و 2 ماه و 20 روز سن داره

فرشته قشنگم ، عزیزترینم

نی نی ما دخملهههههههه

1393/2/6 17:23
نویسنده : مامان مهسا
692 بازدید
اشتراک گذاری

***سلام دختر گلم ، عشق مامان ، آره نفسم دختری. دلم میخواد داد بزنم با صدای بلند به همه بگم یه دخمل ناز و خوشگل تو شیکمم دارم.***

http://www.totalgifs.com/babys/44.gif

***خدایا شکرت ، خدایا هزار مرتبه شکرت که این لیاقتو بهم دادی. ممنونتم.***

امروز بعد از دو هفته انتظار بالاخره با خاله مریم و مامانی زینت و مانی پسر خوشگلش رفتیم سونوگرافی.

نمیدونی عشقم چه عجله ای داشتم تا زودتر برم تو.niniweblog.com

وقتی صدام زدن حسابی دستو پامو گم کردم. نمیدونم چجوری خودمو رسوندم به اتاق سونو. جلو در اتاق مامانی زینت گفت دلت میخواد چی باشه. نا خود آگاه گفتم مامان پسر خوبه ها ولی دلم دختر میخواد تا مونسم شه. niniweblog.comدلم میخواد بزرگتر که شد حرفامو با اون بزنم. ولی مهم نیست انشاالله سالم باشه. مامانی هم گفت انشاالله هرچی به صلاحه باشه. وقتی خوابیدم دکتر گفت دلت چی میخواد، گفتم هرچی ، فقط میخوام زودتر صداش کنم باهاش حرف بزنم. niniweblog.comبا یکم بررسی صدا قلبتو برام گذاشت. بعدش گفت که شما الان دقیقا شانزده هفته و چهار روزته.emoticon

و اینکه 156 گرم وزنته.فقط به دهانش زل زده بودم تا بگه بالاخره چیه. تا اینکه گفت نی نیت کاملا سالمه و مطمئنا دختره.

واااااااااااااای خدا چه لحظه قشنگی . رومو کردم به آسمون و گفتم خدایا شکرت . خدایا ممنونتم .niniweblog.comniniweblog.comniniweblog.com

از جام بلند شدمو مامانی زینتو محکم در آغوش گرفتم. اشک تو چشای هردومون جمع شد. مامانی زینت بهم گفت مهسا خدا خیلی دوست داره. وقتی رفتیم بیرون خاله مریم چشم دوخته بوود به دهنمونو منتظر بووود. تا گفتم دختره خیلی خوشحال شد و از ته دل گفت خوش بحالت. آخه خاله خیلی دلش دختر میخواست. گرچه گل پسری که خدا بهش داده از زور قشنگی و نمکی بودن و آرامش لنگه نداره.niniweblog.com

کم کم به بابا جون و بابا علی و دائی میثمم خبر دادیم. و همه حسابی خوشحال شدن.

باباجون (پدر خودم) از شدت خوشحالی صد هزار تومان به حسابم ریختو  گفت این مال مهشیده.قلب{آخه از همون اول که شما اومدی توشکمم پدر جون (پدر بابا علی) به شما میگفت امیر حسین و بابایی جون محمد به شما میگفت مهشید، آخرشم حرف حرف بابایی خودم شد و شما دخمل از آب درومدی}

بابا علی که تو اداره بود نمیتونست خوشحالیشو بروز بده قبل از جنسیتت اول سلامتیتو پرسید و بعد که گفتم دختری خدا رو شکر کرد و از همون اول به اسم دلخواهش صدات زد و گفت دیگه همه باید دخترمو حسنا صدا بزنن.

niniweblog.com

آخه بابا علی دلش میخواد اسمت حسنا باشه و من دلم میخواد دینا باشه.شایدم قرعه بکشیم.

بعد از ظهر که اومدیم خونه من خیلی خسته بودم و بابا علی رفت بالا تا به مادر جون و عمه مریم خبر بده. ده دقیقه نشده بود که صدای جیغ خوشحالی عمه مریم از بالا اومدniniweblog.comآخه عمه مریم آرزوش بود که شما دختر بشی. شب مادر جون و پدرجون هم بغلم کردن و بهم تبریک گفتن.

شب موقع خواب به بابا علی گفتم چرا پای تلفن ذوق نکردی؟ خوشحال نیستی؟ بابایی گفت مگه میشه خوشحال نشم با وجود همچین گلی ،همون موقع به کل اداره شیرینی دادم و بچه دار شدنم و علنی کردم ، وقتی پای میز نشستم بیست بار اسم و فامیل دخترمو رو کاغذ نوشتم.بعد سرشو گذاشت رو شکمم و بوسید و یه چیزی آروم باهات زمزمه کرد دوباره بوسیدتو دستشو گذاشت رو شکمم.niniweblog.com

آره مامانی اینجوری بود که فهمیدم باباییم از دختر بودنت خیلی خوشحاله.niniweblog.com

***دخترم ، دختر گلم عاشقتم ، دوست دارم یه دنیا عزیزکم.***

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (7)

مامان هلاله
23 شهریور 92 15:17
بسلامتی چه قدر خوبه همون که دلت میخواست شد
پس 2تاییمون دختر دار شدیم
مواظب خودت باش دخترا لوسن اذیتشون بیشتره

واقعا،آخ که لوس بودنشومامان بخوره که عاشقشم.بالاخره ما هم قاطی دخمل دارا شدیم خداروشکر.

مامان حوریه
23 شهریور 92 17:39
انشاله خدا دخملتونو واستون حفظ کنه

مرسی ممنون، خدا گل پسر شما رو هم حفظش کنه

فسقلی جون
24 شهریور 92 17:44
ایشا... گل دخترتو براتون نگهداره عزیزم


ممنون که به وبلاگ دخترم سر زدید

نی نی ما (مامان ملیحه)
26 شهریور 92 14:20
سلام عزیزم . به سلامتی خانمی تبریک می گم بهت . ان شالا سالم و سلامت به دنیا بیاد

ممنون گلم از اینکه سر زدی.

ماما طهورا
26 شهریور 92 17:21
سلام خانومي اول از همه مامان شدنت مبارككككككككككككككككككك
بعدمنم مثل خودت مسافري از بهشت تو راه دارم دوست داشته باشي ميتونيم دوستاي خوبي براهم باشيم

مرسی عزیزم ، مامان شدن شما هم مباک.
مرسی که به وبلاگ کوچیک دخترم سر زدی. من شما رو لینک کردم.

نی نی عسلک
27 شهریور 92 18:16
مامان شدنت مبارک باشه.دختر که خیلی عزیزه و خیلی شیرینو البته قدمش پر خیر وبرکت .
وبت رو خیلی قشنگ شروع کردی ان شا الله همیشه خاطرات قشنگ داشته باشی که براش بنویسی

ممنون از لطفت.مرسی که به وبلاگ دختر کوچولوم سر زدی.

سارا
12 مهر 92 15:47
مهسا جونم مبارک باشه قربون دختر کوچولوت برم من بووووووووووووووووووووووووووووووس

خدا نکنه عزیزم. ممنون از لطفت نفس