تولد مامان مهسا
سلام سلام سلام عشق مامان ، نفس مامان ، عمر مامان. خوبی عشقم؟؟ من که خیلی خوبم .
دیرووز جمعه ششم دی تولدم بوود مامانی و شما با تکونااات کلی بهم تبریک گفتی و منم با قربون صدقه رفتنت کلی ازت تشکر کردم. همونطور که گفته بودم چهارشنبه چهارم دی مامانی و باباجون و خاله مریم و همسرش سیسمونیمو آوردن و قرار شد یهو همون شب تولدمم بگیرن.
شب دایی میثمم با خانومش اومد و همگی کلی کادوهای هیجان انگیز بهم دادن و کلی ذوق کردم. البته شما هم کلی این وسط فیض بردیاااااا .خاله مریم 150 تومن برای من و یه عروسک بزرگ با تختش برای شما ، دایی میثم یه پالتوی خوشگل که البته هنر دست خانومش بود برای من و یه جفت کفش خیلی ناز واسه شما ، مامانجون و بابجون هم یه پالتوی شیک و یه رب سکه برای من وکل وسایل اتاقتو برای فرشته خوشگلم زحمت کشیدن. آخ داشتم از قلم مینداختم، بابا علی هم گوشی مورد علاقمو بعنوان کادو برام خرید و بهم هدیه داد.دست همگی درد نکنه.
فوق العاده شب قشنگی بووود و خیلی خوش گذشت هم واسه سیسمونی که آوردن و چیدیم هم واسه تولدم و هم از همه مهمتر وقتی مامانجون و باباجون و خاله و دایی میان خونم انگار دنیا رو بهم میدن.
خلاصه که کل اتاق خوشگلتو خاله مریم و مامانجون چیدن و به سلامتی تموم شد . هنوز نرسیدم از اتاقت عکس بگیرم تو وبلاگت بذارم عزیزم. اولین فرصت حتما این کارو میکنم تا بزرگ که شدی ببینی و کلی کیف کنی.
این روزا عسلم حس میکنم سنگین شدی آخه خیلی تنبل شدم و دست به هر کاری میزنم سریع خسته میشم و کمردرد و پا درد امانم نمیده. خب چیکار کنم
عخش من مامان تنبلی داری دیگه چه میشه کرد!
خب دیگه عسلم ساعت کاریم تموم شده الان بابا علی میاد دنبالم باید برم.
ایشالا سال دیگه این موقع شمع تولدمو در حالی که تو رو پاهام نشستی و شیطونی میکنی فوووت میکنم فرشته قشنگم. خیلی دوست دارم یهههه عالمههههههههه.